تو این بیست و دو سال وده ماهی که زنده بودم تایمایی پیش میومد که از یکی خیلییی خوشم بیاد و خیلی تایمای اشغال و مزخرفیه من اصلا حس خوبی نسبت به این حجم از احساس نسبت به کسی که ممکنه هیچ حسی به تو نداشته باشه . این ارتباط یک هفته ای شاید بیشترین تعامل من با یک شخص بوده ک خیلی درگیر شدم و همچنان بعد دو هفته من خیلی شدید فک میکنم بش خیلی خستم همش دوس دارم بهش زنگ بزنم باهاش حرف بزنم ولی میدونم ک مثل همیشه این سناریو فقط تحقیرآمیزه و به شکست منجر میشه . هرماشینی شبیه اون هر چشم زخم منو یاد اون میندازه اون چی ؟!
هودیش... تازه ما کلا یه بار دیت رفتیم من اینقدر درگیر شدم مدتش بیشتر میشد ک عاشق و شیدا و ب... بیشتر داشتم یحتمل .
اینقدر این روزا گریه کردم ک میترسم چشام ضعیف شده باشه .
تاريخ : یکشنبه هفتم آبان ۱۴۰۲ | 14:15 | نویسنده : من |