اون کسی ک چن روز پیش کلی پیام بلند بالای باحال و میداد تو وبلاگ الان رسما هرچی دلش خواست گفت (و گفتش چقدر از آدمای مثل من متنفره که ذوق و شوق آدمارو کور میکنم و این حرفام الکیه و امیدواره این بلاها واقعا به سرم بیاد :)
خیلی ناراحت شدم آدرس وبلاگو عوض کردم اخه احمق اصلا من ک تورو نمیشناسم ک بیام اینجا پستای الکی بزارم من برا این دیگه بهش پیام ندادم چون با یکی صحبت میکردم قبلش و دقیقا هم تو پستا نوشته بودم هرچند صرفا یه رابطه رفاقتی بود اما بازم نمیتونم با دونفر چت کنم حتی معمولی میخواستم از یه سری چیزای دیگه بنویسم ولی کامنته قشنگ به معنای واقعی گند زد به حالم ...
عیب نداره اسم جدیدم بیشتر بهم میچسبه❤️ این اسمو دو سال پیش برای کانال تک نفرم گذاشتم
کلی حرف داشتم ک بگم الان خیلی ناراحت شدم من همینجوریشم خودم با خودم درگیرم خودمو اذیت میکنم و خودمو گاهی وقتا میشه دوست ندارم کاش اصلا پیام نداده بودی میخواستی مهربونی کنی گند بخوره به مهربانیت پسر :)
خب با این تعداد زیاد تعطیلی یالغوزم ابادم ممکنه قبول نشم :)
الانم میخوایم بریم تالار
تو اینستا کلی از شهر رشت دیدم که فوق العاده زیبا بود و بالاخره باید یاد بگیرم از تنهایی لذت ببرم هرچند که بسیار سخته تنها زیاد بودم سفر سینما کافه و ... همرو تنهایی رفتم اما خب اون حسه تنهایی و غم بود لذت بردنه سخته البته الان کلا لذت بردن سخت شده
یه پیرهن قشنگ هم سفارش دادم سبزشو البته :) برای پارتیای آینده😶😀☹️ آرههه عروسی کوفتی هم ک نداریم نمیدونم دلیل خریدم چی بود ولی یهو فازم گرفت بگیرم
با رفیقم صحبت میکردم میگفت یکی از دوستاش هشت سااال با طرف بوده بعد دیگه هیچ حسی نداشته حتی پسره خونه و اینا جور کرده ک ازدواج کنن اما دختره میگفت دیگه اصلا عاشقش نیستم و حسی ندارم میگفت پسره زنگ زده داد میزده وگریه میکرده مام همه توخوابگاه گریه کردیم و اینارو کمیگفت برام فوق العاده وحشتناک بود میدونم ک نباید هیچکسو قضاوت کرد چون ممکنه بدترش سرت بیاد هم این وحشتناکه ک کسی که هشت سال باهاشی و فوق العاده آدم خوبیه و هیچ بدی نداره حستو از دست بدی هم ازونور یکی از پا میوفته و واقعا چقدر طول میکشه تا این زخم ترمیم شه؟! قطعا اون پسر دیگه شاید نتونه به این زودیا به هیچ دختری اعتماد کنه شایدم هیچوقت و احساسات انگار واقعا پشمه
.
اسپاتیفای رو تازه دانلود کردممم خیلی حال کردم یادمه یه بار با یکی صحبت میکردم میگفت از یکی خوشش میومد و براش یه آلبوم تو اسپاتیفای درست کرده بود پر از اهنگایی ک دختره دوس داره و خودش جلد زده بود و اینا میگفت دختره حتی سین هم نکرد پیامشو :/ و خب اینجا نظرم این بود که یه طرفه بودن همه چیو خراب میکنه
اما با چیزایی ک از بچه ها شنیدم حتی دو طرفه هاشم اینقدر ممکنه تلخ و حال بهم زن شه ...
ماهیت وبلاگ متاسفانه اینه ک بیام از سختیا و حال بد بگم . حال خوب هم وجود داره ها ولی خب کم
یه کانال دارم مال طرفدارای مرتضی پاشایی اولین خواننده ای ک خیلیییییییی با اهنگاش حال میکردم یادمه با گوشی کشویی کداشتم دوازده سالگی اینا اهنگ یکی هست رو اسمشو خودکار ذخیره کرده بودممم این کاناله اتودای اهنگایی ک هیچوقت پخش نکردرو هم میزاره و دیروز موقعی که از کتابخونه برمیگشتم ریپ زدم بودم رو همین اهنگ زیر بارون قشنگ
کلا از همینام ک گند یه اهنگو در میارم .( سعی میکنم به من قبلی برگردم و واژه های نامناسبو از ذهنم پاک کنم ک یحتمل سختههه. )
اهنگ فوق العاده ایه «سهم من از دل تو چشم خیس و لب خندون سهم تو از دل من یه ترانه زیر بارون اخر قصه من داره میگذره با سختی خوبه ک بعد منم تو همونجوری خوشبختی :) »
خبر قشنگ و باحال جدیدم اینه ک یه معلم جوون و زیبارو سر پخش کردن یه آهنگ معمولی سر کلاس ک تو اینستا پرهههه رو اخراج کردن :)
چقدرم به فکر تربیت و آموزش بچه هان اصلا مشخصه :)))) و در نهایت که اره همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم
شب بیرون بودم با تیپی ک خودم پسرونه میدونمش اما خب با کتونی صورتی و هیکل هرکول من کاملا واضحه که پسر نیستم😂
و یه جایی دو تا دختر سه بار هی برمیگشتن نگاه میکردن و من هنگ بودم که whyyyyy کجای من به پسرا میخوره دید میزنین
🗿پسر حرمت نداره نه لذت!!!
خلاصه ک رامو جدا کردم ازشووون.
و کل راهو فقط روی یه آهنگ ریپ زدم دیگه خواننده هایی ک قبلا کلی خوشم میاد دیگه حال نمیکنم یه اهنگ ترکیه که اونم از تو ویدیوهای اینستا پیداش کردم اونم با صدای تغییر یافته ک از اون تیک تاکیاس دقیقا یک ساعت تمام فقط همین اهنگ:)))
ظهر خوابیدم و اینقدر خواب سنگینی بودم که واقعا حس نکردم که ذره ای استراحت بودددد سنگین ترین و عجیبترین و حماسی ترین خوابی بود ک تو عمرم دیدم .
بر خلاف دیروز امروز اصلا نتونستم زیاد بخونم و خوب نبود یک ذره به خودم حق دادم اما اگه قرار باشه نه درس بخونم نه به مامان بابا کمک کنم دقیقا وجود مبارک به چه درد میخوره الواتی تو اینستا خدایی؟؟؟؟؟!!!!
نمیتونمم حذفش کنم چون کلی از ویدیوهای اموزشیم پیجاشون هست اما از اونطرف یه تایم وحشتناکیم سر اینستا میره اونم واقعا الکی و بیهوده ی بیهوده
ولنتاین رو حتی نمیدونم فرداس یا پس فردا در این حد تو این خطا میباشم ولی فک کنم ۲۵اوم بوددد
گاها میزنه به سرم ک تنهایی رو کاملا تثبیت کنم تو ذهنم اما واقعا بعدش به این فکر میکنم این حجم از احساسات قشنگ و دوست داشتن و حسای خوب نباید اتفاق بیفته یعنی ؟افسانس؟!
اینقدر بدنم عادت به شب زود خوابیدن نداره که ساعت نه خوابیدم و دو نیم شب باز بیدار شدممممم
و اما یه نصیحت به خودم شب واقعا برا خوابه یعنی نشخوار فکری اینقدری ک تو نصف شب وحشتناکه و بزرگه ک حل میشی و میمیرییییی و باعث میشه کل زورت خراب شه اینروزا فقط سعی میکنم به هیچی فک نکنم تا بعدا بتونم ببینم این حالو میشه درستش کرد یا طبیعیش همیس؟ چیزی که دوس دارم از وجودم تراوش بشه یه شوخ طبعی بی انتهااااس ... درسته غمگین بودن هم جزو طبیعت انسانه اما دلم میخاد حالت نرمالشو از دست نده و روحو پژمرده نکنه چیزی ک هفته های پیش از خودم دیدم یه آدم از دست رفته اما الان قطعا خیلی حالم بهتره ولی نیاز به درمان داره همه نیاز به درمان دارن حس میکنم روحو اینقدر بش نرسیدیم ک پیر شده .
من گاهی اوقات حتی نمیدونم وقتی ناراحتم چی حالمو خوب میکنه قول میدم بیشتر بهش برسم ❣️
فردا اخرین امتحان کارشناسی حقوق میباشد و بسیار خرسندم ک داره تموم میشه نه رشته اشو حال کردم نه دانشگاش نه همکلاسیاش نه با خودم حال کردم
خلاصه ترکیبی از حال نکردنا دانشجویی مارو تشکیل داد همون بهتر ک سه سالش کرونا بود :)
...
خب کمی وقفه افتاد مامان اومد باهم حرف زدیم
قرار بود چت نکنم ولی خب بعد هشت روز عهدمو شکستم و چت کردم😂ولی با آدمی فوق العاده خوب ک تا حالا نه حرف بدی زده و خیلی باحال و مودبه اما خب دیگه دو روزه کلا حرف زیادی نداریم و دیروز عملا صبح بخیر شب بخیر گفت که بخوره تو سرش :)(اگه روزی اینجارو دید)
منم نمیدونم باید چیکار کنم دوباره انگار یه سری اتفاقا تکرار میشه و یه چیزی واس یکی مهم میشه واس یکی بی اهمیت عادی شدن همه چیز حرفی واس گفتن نداشتن اونم وقتی که شبا قبل تا چار پنج صبح بیدار میموندیم یه چیز طبیعیه اما مسخرس
این بشر کوچک تازه از یه پست فهمید امروز هجدهمه و دوازده ساعت دیگه امتحان داره :)))) فک کردم فردا امتحان دارم و الانم میخوام با خیال راحت بخوابم فردا میرم کتابخونه ان شالله😂 ترم اخری و شل گرفتنی که تمامی ندارد امیدوارم همش پاس شههههه
درد زیاده و عاجز از گفتنم
امروز سنگین ترین روزمه سه تا امتحان تخصصی ک جزارو دادم یحتمل بخیر میگذره دو چارم امتحان دارم و چشام بی نهایت خستس ولی تنبل خانوم سعی میکنه چشاشو وا نگه داره این وقت اندک رو بخونههههه
وقتی با بابا صحبت میکنم میگه خارج از ایران همچینم اش دهن سوزی نی قبول دارم حرفشو چون الان حتی بچه ها شهرای شمال هم رفته بودن به عنوان دانشجو بازم بومیا تفاوت رفتاری بین خودشون و غیر بومی دارن و این یعنی حتی تو یه کشور حتی یه شهر یه خونه هم تبعیض رفتاری و تفاوت فرهنگی زیادی وجود داره
اما حداقلش برای یه دیقه رفتن تو تلگرام و اینستا ده هزار بار خودمو به اینور و اونور نمیزنم اخر سر اعصابم به فنا بره
هیچی پول ندارم اما الان به سرم زده بعد ازمون ارشد برم سرکار و پولامو جمع کنم برم دماغمو عمل کنم همینقدر دیوانه و پر از کمبود اعتماد به نفس شدیدد جوری ک دیگه نمیتونم خودمو زیبا بدونم و این واقعا وحشتناکه برام
و این جدا از تمام این حالتای وحشتناک زندگی و جامعه فشار میاره
تنها چیزی ک میتونم بابتش شکرگزاری کنم اینکه هیچ درسیو تا الان نیفتادمممم و هشت تا امتحان دیگه مونده تا پایان کارشناسی...
چن وقت پیش خواب دیدم ورودی دانشگاه بهشتی یا همون فرح بودم:))) بعد یه پسره دراومد ک خیلی کیوت بود رفت با یه دختر خیلییی خوشگل الکلنگ سوار شد و همونجا به خودم میگفتم کاش توام خوشگل بودی یا حداقل در حد پشمک اعتماد به نفس داشتی
چون واقعا خیلیااارو دیدم ک واقعا چهره خوشگلی ندارن و من بهتر باشم از اونا اماااا اعتماد به نفسشون فوق العادس و همونا کلی رفیق دختر پسر دارن
و تنها گزینه ای ک تونستم ازعهدام بهش پایبند باشم چت نکردن با بقیس که یه هفتس پاکم😂
و واقعاااا سخت بودااا چون بعضی وقتا شدیدا دوس داشتم با کسی چت کنم یه رفیق پسر باحال پیدا کنم
اما جلوخودمو گرفتم و البته کار مفید تری هم نکردم رفتم چارتا رمان اشغال خوندم
دیشب با بچه ها دور هم جمع شدیم و تا سه صبح حرف زدیم .
و واقعا حسرت خوردم ازاینکه دوران دانشجویی بعضیا چقدر بهشون خوشمیگذره و تفریح دارن و کلی دوست چ دختر چ پسر دارن و مال من تباهه پرومکس بود جز همون یه روز و نیم مجلس واقعا تفریح خاصی نداشتیم ...
تازه این اشنامون کلا دختریه ک با هرکی صمیمی نمیشه و خیلی ادم سختیه و تا با کسی صمیمی نشه اصلا گرم نمیگیره و حالا این فرد اکیپ داره و قشنگ با پسرای اکیپشون دوستن و خیلی باهم خوبن حالا من با پسرای کلاس ک هیچی کلا صحبت خاصی هم نکردیممم چبرسه اکیپ و دوستی و از این مزخرفات .
میدونی بیشتر از این ناراحتم ک نمیتونم دلخوش باشم به داشته هام همش حس میکنم یه چیزی کمه خودمکمم چ باطنی کپر از خجالت و استرسم چ ظاهری حتی اگر بهم بگن اوکیم .
این حرفارو همش تکرار مکررات میکنم اما سخته برام اینکه چیزایی کتو ذهنمه خیلیاش هیچوقت محقق نمیشه
و میدونم ته این دنیا هیچی نیست الان منتظرم کارشد چ امتحانا تموم شه برم سرکار اما میدونم حتی اگه سرکار برم ک قطعا نصف ارزوم تحقق پیدا کرده تنهایی بیچارم میکند
اگرچه که مبحث دیشب کامل حولمحور این بود که هیچ رل بودنی بدون رابطه جنسی نخواهد بود و من کاملا دورشو خط کشیدم
ولی خب میدونم پیدا کردن رفیق باب دل هم سخته ک اونم ممکنه به مباحث حاشیه ای کشیده شه فهمیدم ن ادم رل زدنم نه میتونم تنهایی رو طاقت بیارم اند ایتس ریلی تریبل فورمی
پیدا کردن دلخوشی و حال خوب بدون هیچ دلیلی سخته حس خوب ادامه دادن انگیزه داشتن تو تنهایی واقعا سخته و نمیخوام اما مجبورم و این شدیدا مرا می ازارد