عالییییی بود هم اتوبوس خوب بود هم راحت مترو پیدا کردم و اینقدر زود به نمایشگاه رسیدم ک بسته بود و نزاشتن گفتن تا ساعت نه باید وایسین دیگه رفتم یک پارکی وپادکست حسینو گوش دادم در مورد سلف لاو چیزی ک وحشتناککک همه کم دارن بعدش رفتم غرفه انتشارات وخودمونو و دراز کشیدم بعدم ک کلللل. تایم توی غرفه کودک بودم چ کتابای خوبییی دوتا کتاب روان شناسی معنوی برا فاطمه گرفتم . یکی سابی وابی ک معنی دقیقی وجود نداره تقریبا میشه گفت اینکه کمالی وجود نداره که اینقدر عطش رسیدن داریم و هیچ چیزی نیس ک نقص نداشته باشه و اصلا این نقصا هستن ک زیبایی میسازن حالا مطلب این مقدمش بود ک خوندم بعدم رفیق صمیمیم اومد نمایشگاه و گپ زدیممممم و اب خریدیم :/// الانم ک سوار اتوبوس برگشتم ان شالله ک به خوبی و خوشی تمام شود باااییی
تاريخ : جمعه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ | 20:31 | نویسنده : من |