میگن که نبردی که بین مغزی ک بخواد بمیره با بدنی ک بخواد زنده بمونه رو بهش میگن افسردگی .و خیلییی وقتا دلم همینو خواسته . تا کی آدم باید یه چیزیو از ته دلش بخواد و تلاش کنه بهش نرسه ؟ شاید یا تلاش کم بوده یایه سری کارا و ادما ارزش تلاش ندارن شایدم نمیدونم شاید مشکل از جای دیگه باشه ولی خب ادم خسته میشه . کلییی فکرای متناقض تو ذهنمه با کلی رفتارای متناقض.
از یه طرف دوست دارم کار کنم اما وقتی سفارش میگیرم کلی تنش و اضطراب و استرس میگیرم از اینکه کارمو درست انجام ندم و اینا
وقتیم که سفارش ندارم حس مفید نبودن دارم اینکه هیچکاری نیمتونم انجام بدم و همش عذاب وجدان از این حجم از بیکاریم دارم درگیر مغزی و ذهنیمممم شدیده خیلی شدید کاش یکم ارومتر شه ذهنم ولی خب راستشو میگم خیلی حال نمیکنم با زندگیم این حقیقته!
تاريخ : پنجشنبه هشتم مهر ۱۴۰۰ | 23:50 | نویسنده : من |