دانشجوی ترم صفری

این روزا تایمای خوابم به فنا رفته الانا میخوابم باز تا هشت و نه کلاس تا دوازده باز ظهر میخوابم عصر غذا میخورم اصلا خیلی یه جوریه اعصابمم از دست خودم خورده  دلخورم از خودم که بعضی وقتا دست کمش میگیرم اه تف باورام هی به میریزه نسبت به بقیه .ذهنمم شلوغ پلوغه.گاهی دوس دارم حس قشنگ عشقو تجربه کنم ولی هم با چیزایی ک شنیدم و حرفای استاد دانش خانوادمون که عجیب رو مخم بود هم رفتار پسرا به این نتیجه رسیدم دنیاها خیلی متفاوته خیلی زیاد :/ البته شاید خیلیا عاشق میشن ولی خیلی از پسرام... هعی ولش کن بحث دیگم  اینه ویسای درسامم گوش نمیدم دیگه الان واقعا نمیدونم چی حالمو خوب میکنه .البته اصولا من چون ادم برون گراییم شبا اینجوری غرغر میکنم وگرنه صبحو خیلی دوس دارم و ادم شادیم 😂😶 چقدر حرف زدم یعنی ادم دستش بره رو تایپ دیگه ول نمیکنه 😐😂. نمیدونم ارزش داره بخوابم اصلا یا نه  بابای فعلا