دانشجوی ترم صفری

دانشجوی ترم صفری | فروردین ۱۴۰۱

من
دانشجوی ترم صفری

جایزه بردمم

خبببب اقا بالاخره واس موشنی که اذر درست کردم از دانشگاه فردوسی زنگم زدن جایزموووو دادنننننننننن هوراااااااااااا . خداروشکر حالم بهتر شد :) البته حرفامو دیگه مفصل نوشتم تواینستا  و خوشحالم 

الان فقط یه رل دست حسابی خوب و با اخلاق و زیبا کم دارم اونم جور شه که تماممممممممم

ولی انصافا کراش زدنو دوس ندارم ترجیح میدم ذهنم از اینکه کسی نیست بیشتر درگیر باشه تا یه ادمی که معلوم نیس فازش چیه . یا من زیادی بزرگش کردم یا طرف بلد نیس چجور رفته کنه که بعید میدونم چون ماشالله با بقیه که خوب بلده صحبت کنه و خیلی هم اقامنشانه شایدم اصلا اون خانومه کراششه و من سوتفاهم برام پیش اومده هرچی که هست امیدوارم حل بشه یا جلش کنم پسره خله خللللاره دیگه اگه خوشش میومد یه سیگنال قوی تر میفرستاد نه اینقدر ضعیف و خنک هر چی که هست فقط امیدوارم حالم خوب باشه همین:)



تاريخ : سه شنبه سی ام فروردین ۱۴۰۱ | 1:36 | نویسنده : من |

کار

کل اعضای بدنم به فنا رفته خودمم رفتم معاینه 😂گفت ضعف عضلاته باید هم ورزش کنم هم سعی کنم با تاکسی برم و بیام و کمتر پیاده روی کنم 

خیلی خستم امروز اولین باره ک  تا سحر بیدار بودم و سحری خوردم  یه قیمه خواهر برادر پز عالی 

تجربه ی کار به جای لذت داره بهم فقط خستگی و فشار و غم تحمیل میکنه چرا اخع ؟!

حس مستقل بودن و داره واقعا و ناحقی نکنم یه جاهاییش تجربه خوبی بود . 

دلت با رفتن بود چرا نمیدیدم خودم مهم نیستم تورو ک بخشیدم (رامین بیباک :)) 



تاريخ : چهارشنبه بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۱ | 4:50 | نویسنده : من |

من بعد سیزده بدر

خسته از افکار پریشان 

گهگاهی امید به آینده ای روشن 

تلاش برای موفقیت 

ناامیدانه در جست و جوی عشق 

لذت بردن از لحظاتی که با دوستان گذشت 

تفکر برای بهتر کردن ورژن خود 

و حال خوب از اینکه پیشنهادهای کاری پشت هم دارد می اید :)

اما همچنان ذهن خط خطیه و خوابم میاد عمیقا 

میرم مسواک بزنم و لالا صبح ساعت هشت هم سرکار :)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



تاريخ : یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۱ | 3:16 | نویسنده : من |

خط خطی

میخوام سعی کنم این کلافای پیچ در پیچ ذهنمو وا کنم و یکم بزارم ذهنم  نفس بکشه و اینقدر فشار روانی نداشته باشه که هی بخوام ازش فرار کنم کاش پشیمون نشم از تصمیماتم و به خودم احترام بزارم و بتونم درست تصمیم بگیرم و اینقدر خودمو اذیت نکنم حیفه این روزایی که میتونه خوب باشه به خاطر اینکه کار پیدا کردمو و یکم هدفمند تر شده اینجوری با ذهن پلاسیده بخوام خرابش کنم 



تاريخ : شنبه سیزدهم فروردین ۱۴۰۱ | 0:7 | نویسنده : من |

چمه

من مشکلم اینه وقتی تنهام دوس دارم یکی باشه باهاش حرف بزنم بخندم از حالم بگم خوش بگذرونم . اما وقتی با یکی حرف  میزنم گاهی وقتاش اصلا حس خوبی ندارم  استرس دارم دل اشوبی دارم هی میگم نکنه از این ادم خوشم نیاد یا شاید از یکی دیگه خیلی خوشم بیاد این چه وضع داغونیه خیلی بدم مباد از این وضع دوس دارم از این بابت یه منطقه امن پیدا کنم یه ادمی که خوشم بیاد از همه چیش عاشق بشم کسیو پیدا کنم که واسم رفیق باشه دوسش داشته باشم و دوسم داشته باشه



تاريخ : جمعه دوازدهم فروردین ۱۴۰۱ | 1:3 | نویسنده : من |

سال جدید

خب خیلی وقته نیومدم خیلی حرفا هست 

اول اینکه یه کار پیدا کردم که دو هفتس اونجا‌کار میکنم از شنبه دوباره میرم پونزدهم میشه یه ماه بعدش قطعی فک‌میکنم‌که ایا اونجا‌بمونم یا نه .ولی برای تجربه خوب بود ادمای مهربونیو دیدم باهاشون تا حدودی دوست شدم و ایشالله که صمیمی تر میشم 

تجربه ای که داشتم اینه که روزای کاری کلا اینجوریه یه روز عملکردت عالیع یه روز ممکنه ضعیف باشه ادم نباید خودشو ببازه باید سعی کنه تلاششو بکنه و ادامه بده و ترس باعث نشه جلو نره 

یه تلویزیون گرفتیممم خفننننن همش گوشیمو وصل میکنم بهش خبلی خوبع 😂😐

دیگه تا الان هم با یکی صحبت میکردم تفکرات جالب و عجیبی و خیلی متفاوت با من داشت نمیدونم چقدر فازامون به هم میخوره که ادامه بدیم ولی واس امشب تجربه جالبی بود برام .

یه لواشکای بسته ای گرفتن باباشون مزه قره قوروت میده روز هزار تا میخورم فقط هم من میخورم و‌مشتریشم 😂

ظهر با داییا قراره بریم باغ امیدوارم طبق معمول خوش بگذره😎

چارشنبه سوری با عمه و عموشون بودیم با سجاد خیلی صمیمی تر شدیم و کلا میفهمم آدما شاید از دور سرد باشن ولی وقتی با یکی صمیمی تر بشی میبینی واقعا شاید ادم گرم و باحال و خوبی باشه 

 

 

 

 



تاريخ : پنجشنبه چهارم فروردین ۱۴۰۱ | 5:19 | نویسنده : من |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.